- جوش کردن
- بغلیان آمدن، اضطراب و بی تابی نمودن، شور و شوق نشان دادن
معنی جوش کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سعی کردن، کوشیدن
ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
پنهان کردن
پنهان کردن، ذخیره نهادن
فراهم و آماده کردن، مرتب و هماهنگ کردن
شنودن، استماع، شنیدن
آشامیدن نوشیدن: (چون ساعتی دیر شراب نوش کردندی)، بلذت
Leap, Vault
прыгать
springen
стрибати
skakać
saltar
saltare
sauter
springen
กระโดด , กระโดด
melompat
कूदना , कूदना
לקפוץ , לקפוץ
sıçramak, zıplamak
kuruka
লাফানো
چھلانگ لگانا , چھلانگ لگانا
سره کرد بی غش ساختن: (عشق بودارگنج پنهان فی المثل نقد خود را کرده است وش از ازل) (شاه داعی)
الفنجیدن، انباشتن، فلنجیدن، انباشته کردن